-1-
از دفتر شعر من چه ميخواهي ؟
وقتي غمي از دلم نميكاهي
دست طلبم هميشه كوتاه است
تو سقفي و آسماني و ماهي
اين درد عيان، بيان نميخواهد
اي آنكه ز عمق دردم آگاهي
من از چه مسير ميرسم تا تو ؟
كو از من خسته، تا خودت راهي ؟
سعيم به سعادتي نشد نايل
وقتي كه نميكني تو همراهي
بـد ميگـذرانم عـمـر را بـي تو
خوش ميگذراني عمر را، شاهي !
از خش خش برگ زرد زير پايت
ياد من خسته باش، گه گاهي
من از تو به تو پناه مي آرم
تو صاحب عز و دولت و جاهي
دستان مرا بگير در دستت
اي دست تو روشن و يداللهي !
در دست تو نسخه ي شفا بسيار
درباره ي من نكن تو كوتاهي
(حسن احرامي)
-2-
تو مثل بادی و من بید سر به فرمانم
مباد آن که دمی بی تو سر بچرخانم
خراب و خسته ام امشب ، نگاه مستت کو ؟
بیـا و جـرعـه ای از عـاشقـی بنوشانم
ببـیـن چگـونه غـم روزگـار بعــد از تـو
دوبـاره می نهـد آرام سـر به دامـانم
ببین زمانه ی اکنون ، که لایق مرگ است
چگونه می طلبد خون بها ز چشمانم
شگفت نیست که بعد از تو مثل شمعی مست
تمـام خویشـتن خویش را بسوزانم
تو می روی و زمین بوی مرگ می گیرد
تو می روی و من از بودنم پشیمانم
(عبدالرحيم سعيدي راد)
-3-
چون دايره، انگار به پرگار دچارم
چون آينه، بسيار به زنگار دچارم
بگذار بگويم كه به خورشيد شبيهم
از بس كه در اين چرخ به تكرار دچارم
در كوچه و پس كوچه ي اين شهر غريبم
چـون شاعـر مـداح به دربار دچارم
از حـس پـريـدن به هـواي تو پـُرم باز
انـگـار نـه انـگـار بـه ديـوار دچارم
دلخوش به چه ام ؟ ماه شدن فايده اش چيست ؟
وقتي تو نباشي، به شب تار دچارم
اصرار نكن كار من از كار گذشته ست
يك عمر به اينكار - به انكار - دچارم
بگذار كه رو راست بگويم خبري نيست
هرچند كه يك عمر به اخبار دچارم
(حسين عبدي)
نظرات شما عزیزان:
|